تردید...............................

افکار من

فکر می کنم..به کسانی که می شناسم و شاید..می شناسم..دوست .آشنا.همراه..

قضاوت...؟مثل یک زخم مثل یک خنجر..مثل یک درد مثل زخم نمک خورده...می سوزد دلم .قلبم.تا عمق روح و جسمم..

آنقدر پاک که نمی بینی بدی را..حسادت و چشم و هم چشمی را..و حتی خنجر فرو کرده در عمق قلبت را..

دیده ام ..زیاد دیده ام..لحظه ای که می خندی و نمی دانی از که خوردی..و گاه فرو بستن چشم..نگاه خیره و بهت زده ات بدرقه ی راهت..و می افتی..

شاید ریزش نم نم  از لیست ما بودن..شاید چند خراش دیگر به یادگار از خیانت..شاید سردی کلام و رفتارم..تنها دفاع من ..

گاهی آدم ها از آدمیت هم خسته اند..کاش تمام می شد این قصه..

روزانه هزاران انسان به دنیا می آید اما...همچنان انسانیت در حال انقراض است.................

 



نظرات شما عزیزان:

یه دوست
ساعت15:47---23 بهمن 1390
مرحبانوشته هات ادمو به فکر کردن وا میداره.واقعا عالیه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 21 بهمن 1390برچسب:,ساعت17:41توسط یاشیل | |